خدا فرموده است:« لوعلم المدبرون، کیف اشتیاقی بهم، لماتو شوقا» اگر آنان که از من روی برتافته اند، شدت اشتیاق مرا به خودشان می دانستند، هر آینه از شدت شوق جان می سپردند ...
استاد - دانش پردازان جوان
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
  دانش پردازان جوان
[ و او را از قدر پرسیدند ، فرمود : ] راهى است تیره آن را مپیمایید و دریایى است ژرف بدان در میائید ، و راز خداست براى گشودنش خود را مفرسایید . [نهج البلاغه]
کل بازدیدهای وبلاگ
32957
بازدیدهای امروز وبلاگ
0
بازدیدهای دیروز وبلاگ
4
منوی اصلی

[خـانه]

[  RSS  ]

[  Atom  ]

[شناسنامه]

[پست الکترونیــک]

[ورود به بخش مدیریت]

درباره خودم
دانش پردازان جوان
لوگوی وبلاگ
دانش پردازان جوان
بایگانی
نرم افزار
داستانهای خواندنی
مجله های متنوع >> داستانهای خواندنی
مذهبی
ღ نــمــکــــــــدون ღ
داود خطیبی
دنیا به روایت یوسف
لوگوی دوستان


اشتراک در خبرنامه
 
پارسی بلاگ
www.parsiblog.com

استفاده از مطالب با درج نام منبع و نویسنده بلامانع می باشد:   دانش پردازان جوان  

عنوان متن استاد چهارشنبه 87 تیر 26  ساعت 6:51 صبح

پسر بچه نه ساله ای تصمیم گرفت جودو یاد بگیرد . پسر دست چپش را دریک حادثه از دست داده بود ولی جودو را خیلی دوست داشت به همین دلیل پدرش او را نزد استاد جودوی ژاپنی معروفی برد و از او خواست تا به پسرش تعلیم دهد  .

استاد قبول کرد . سه ماه گذشت اما پسر نمی دانست چرا استاد در این مدت فقط یک فن را به او یاد می دهد . یک روز نزد استاد رفت و با ادای احترام به او گفت: " استاد ، چرا به من فنون بیشتری یاد نمی دهید ؟"

استاد لبخندی زد و گفت : " همین یک حرکت برای تو کافی است ."

پسر جوابش را نگرفت ولی باز به تمرینش ادامه داد . چند ماه بعد استاد پسر را به اولین مسابقه برد . پسر در اولین مسابقه برنده شد . پدر و مادرش که از پیروزی بسیار شاد بودند ، بشدت تشویقش می کردند.

پسر در دور دوم و سوم هم برنده شد تا به مرحله نهایی رسید . حریف او یک پسر قوی هیکل بود که همه را با یک ضربه شکست داده بود . پسر می ترسید با او روبرو شود ولی استاد به او اطمینان داد که برنده خواهد شد . مسابقه آغاز شد و حریف یک ضربه محکم به پسر زد . پسر به زمین افتاد و از درد به خود پیچید . داور دستور قطع مسابقه را داد . ولی استاد مخالفت کرد و گفت :" نه ، مسابقه باید ادامه یابد ."

پس از این دو حریف باز رو در روی هم قرار گرفتند و مبارزه آغاز شد ، در یک لحظه حریف اشتباهی کرد و پسر با قدرت او را به زمین کوبید و برنده شد!

پس از مسابقه پسر نزد استاد رفت و با تعجب پرسید : " استاد من چگونه حریف قدرتمندم را شکست دادم ؟ "

استاد با خونسردی گفت : " ضعف تو باعث پیروزی ات شد ! وقتی تو آن فن همیشگی را با قدرت روی حریف انجام دادی تنها راه مقابله با تو این بود که دست چپ  تو را بگیرد در حالی که تو دست چپ نداشتی . "

  نظرات شما  ( )


 

Powered by : پارسی بلاگ
Template Designed By : کل نوشته ها دنیا به روایت یوسف

امام باقر (علیه السلام) فرمودند: ... گوئیا می بینم ، گروهی از مشرق خروج می نمایند و طالب حق اند اما آنها را اجاب